علیرضا پسر دردونه ی ما

ادامه

عزیزم در روزای اینده عکسهاتو توی وبلاگت میذارم.همچنین سعی میکنم به طور خلاصه خاطرات بدو تولد به بعد رو هم بگذارم.
21 مرداد 1392

فیگور های علیرضا

مامانی تو حتما باید روزی چند بار به گاز خوراک پزی سر بزنی، منم خیلی میترسم و هی دورت میکنم، ولی بازم میای، کلا موقع آشپزیم ،تو پای گاز وایمیستی، و دور پام میچرخی ،ا حتمالا مراقبی غذا نسوزه،و من دایم باید با ترسو لرز آشپزی کنم به بطری اب هم خیلی علاقه مندی، گاهی اوقات بطری رو هول میدی بجای توپ و دنبالش میدوی، گاهی روی روروئکت میکوبی و صدا میدی ،و گاهی هم یه مهره توش میندازم که صدا داشته باشه،مثل این تصویر یه سره میگی.... میندم...میندم .....میندم..... و بطری رو میچرخونی ،    علیرضاجونم، فعلا که کوچولویی خیلیها میگن قیافت شبیه کره ای هاست،نمیدونم بزرگ بشی چه شکلی میشی، امیدوارم که همیشه سالم باشی عسل مامان این...
21 مرداد 1392

ثبت اولین صفحه از وبلاگ

سلام عزیزکم ،امروز چهارشنبه 16 مرداد 91 هست، و من اولین صفحه خا طراتت رو توی این وبلاگ رقم میزنم. الان که دارم اینا رو مینویسم تو خوابیدی زیر پشه بند ، توی اتاق خودت. عزیزم من قبل این بعضی خاطراتت رو تو دفترچه یادداشت کردم، اما بعد اشنایی با این سایت از طریق دوستم( مامان هومان) تصمیم گرفتم اینجا خاطراتت رو ثبت کنم. همه چیزم روزها میگذره و تو بزگ و بزرگتر میشی، و در حال پیشرفتی، 2 روز مونده  تا 10 ماهت تموم بشه، تو  مبلو عسلی رو میگیری که راه بری، گاهی اونا رو ول میکنی و مستقل می ایستی، گاهی هم با تشویق منو بابایی 2 یا 3 قدم راه میری بعد هم می افتی، وای گلی بیدار شدی ، خودت پشه بندو انداختی و اومدی تو حال، حالا من بغلت کردم و د...
16 مرداد 1392
1